سلام .وبتون عالیه.
اگه میشه رمان عشق درون امیرتتلو را پرنیانش را بزارید.ممنون.
پاسخ:سلام نظرلطفتونه آبجی عاطفه.این رمان 165 قسمت داره و دو فصله!!!نویسنده های این رمان به علت درخواست زیادی که بهشون شده مجبورشدن بدون وقفه بنویسن و به همین دلیل برای اینکه هرقسمت روتبدیل به فرمت های مختلف کنن وقت کافی ندارن ولی قول دادن بعدازاتمام این رمان زیبا تمام قسمت هارو بافرمت های مختلف برای ماارسال کنن وماهم برای شماکاربران عزیزقراربدیم.
نام رمان : پریای من
نویسنده : pani.moghaddam کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب (مگابایت) : ۱٫۹ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۱۹۹
خلاصه داستان :
پریا … یک دختر معمولی هست که وارد مسئله ای میشه که نباید بشه … با آدم هایی آشنا میشه که زیاد با اونها بودن خوشایند نیست … ولی این وسط اتفاقای خوب خوبی میوفته …
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از pani.moghaddam عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
با قدم هایی تند خودم را به دکتر رسوندم و گفتم:اقای دکتر یک لحظه!
به سمتم چرخید و گفت:بله!
_پدرم حالش چطوره؟
_همونی که قبلا گفتم.علاجش تنها عمله.
نگاهی اندوه بار بهش انداختم و گفتم:فقط؟
_بله البته نتیجه این عمل هم پنجاه پنجاست….میدونم خرجش براتون زیاده ولی تنها کار همینه!
از بلندگو نامش را پیج کردن و او با گفتن “ببخشید”مرا ترک کرد.روی نزدیک ترین صندلی نشستم.لیلا یکی از پرستارها که دیگه به خاطر زیاد شدن امدن من به بیمارستان من رو میشناخت کنارم نشست و گفت:پری!
سرم را بالا اوردم و گفتم:هووم!
_حالا غصه نخور،دکتر بازم گفت عمل؟
سرم را تکون دادم..لیلا گفت:حالا چند میلیونه؟
_۹میلیون برای یک عمل کوفتی تازه دکتره میگه پنجاه پنجاه.
لیلا اهی کشید،کمی به اطراف نگاه کرد و گفت:داداشت نداره؟
سرم را به علامت نه تکون دادم.
لیلا دستاشو دور شونم حلقه کرد و گفت:الهی بمیرم برات خواهر..راستی کارت چی شد؟
سرمو بالا اوردم و گفتم:از دست دادمش.
لیلا محکم به گونش زد و گفت:وااااه چرا؟
_اونا خدمتکار نمیخواستن که …